ضمن عرض سلام و احترام
بسیار سپاسگذاریم که به خانواده بزرگ ما پیوستید
برای اطلاع رسانی بهتر شما همراهان گرامی بوسیله ایمیل شما را مطلع خواهیم کرد
موفقیت در دنیای بیرون با موفقیت در دنیای درون شروع میشود
679 بازدید دوشنبه 23 دی 1398
مدت زمان لازم برای مطالعه این مقاله: ۷ دقیقه
به دنبال جنگ کُره، سرگرد (دکتر) ویلیام ای. مِیر که بعداً ریاست بخش روانپزشکی ارتش آمریکا را به عهده گرفت، در بررسی مسائل جنگ، هزار زندانی آمریکایی را که در اردوگاه کره شمالی در بازداشت به سر میبردند مورد مطالعه قرار داد. او بویژه به بررسی یکی از شدیدترین و مؤثرترین موارد روانشناسی ثبت شده در جنگ علاقمند بود که ضربهای ویرانکننده بر شخص مورد آزمایش وارد میساخت.
سربازان آمریکایی در اردوگاههایی نگه داشته میشدند که بر اساس استانداردهای آن زمان هیچگونه رفتار ظالمانه یا غیرعادی در آنها مشاهده نمیشد. زندانیان سرپناه مناسب، غذا و آب کافی در اختیار داشتند. آنها با هیچیک از روشهای متداول آن زمان مورد آزار و شکنجه قرار نمیگرفتند. درواقع در اردوگاههای زندانیان جنگ کره شمالی نسبت به اردوگاههای جنگهای بزرگ در سراسر تاریخ موارد بسیار کمتری از آزارهای جسمانی گزارش میشد.
پس چرا این همه از سربازان آمریکایی در این اردوگاهها میمردند؟ اردوگاه آنها توسط نگهبانان مسلح یا به وسیله سیمهای خاردار محاصره نشده بود. با این حال هیچ سربازی برای فرار حتی تلاشی نکرد. از سوی دیگر این مردان مرتباً از مقررات نظامی گروه خود تخلف کرده با افراد همرزم خود به مخالفت میپرداختند و گاهی وقتها با زندانبانان کرهای خود روابط دوستانه نزدیک برقرار میکردند.
هنگامی که سربازان باقیمانده به یک گروه صلیب سرخ در ژاپن تحویل داده شدند، به آنها اجازه داده شد به کسانی که دوستشان دارند تلفن بزنند و زنده بودن خود را خبر دهند. شمار بسیار اندکی از آنها زحمت این کار را به خود دادند. پس از بازگشت به خانه، سربازان هیچگونه دوستی یا رابطهای با یکدیگر برقرار نکردند. به نظر مِیر هر یک از این مردان از نظر روانی «در سلول انفرادی... بدون فولاد و بتن زندانی بودند.»
مِیر بیماری جدیدی را در میان این زندانیان کشف کرده بود – بیماری ناامیدی شدید. برای یک زندانی در این اردوگاه غیرعادی نبود که در کلبه خود بیهدف پرسه بزند، ناامیدانه به اطراف نگاه کند و به این نتیجه برسد که در تلاش برای زنده بودن هیچ فایدهای وجود ندارد. پس به گوشهای پناه ببرد، بنشیند، پتویی روی سرش بکشد و در کمتر از چند روز بمیرد.
سربازان به درستی آن را «از دست دادن انگیزهها» مینامیدند. پزشکان آن را تحت عنوان «میراسموس» نام گذاشتند که در گفتار مِیر «کمبود مقاومت، بیکُنشی» معنی شده است. اگر سربازان کتک میخوردند یا مورد ناسزا قرار میگرفتند، خشم در آنها انگیزه زیستن به وجود میآورد. اما در نبود انگیزه، آنها به سادگی میمردند در حالی که هیچگونه دلیل پزشکی برای مرگ آنها وجود نداشت.
با وجود شکنجه بدنی نسبتاً بسیار کم در اردگاههای زندانیان جنگ آمریکا و کره شمالی، «میراسموس» میزان مرگ را در میان این زندانیان تا رقم باورنکردنی ۳۸ درصد بالا برد. حیرتآورتر این بود که نیمی از این سربازان فقط به دلیل تسلیم شدن میمردند. آنها از نظر روانی و جسمی کاملاً تسلیم شده بودند. این جریان چگونه میتوانست روی دهد؟ جواب در ترفندهای روانی شدیدی پیدا شد که نیروهای کره شمالی به کار میبردند. روشی را که آنها به کار میگرفتند مِیر تحت عنوان «سلاح نهایی» جنگ تعریف میکند.
مِیر گزارش داد هدف کرهایها این بود که سربازان، حمایتهای عاطفی را که از روابط میان افراد به وجود میآید از دست بدهند. نیروهای کرهای برای رسیدن به این هدف چهار روش اساسی را به کار میبردند:
۱. خبرچینی ۲. عیبجویی از خود ۳. از بین بردن وفاداری به مقام بالاتر و کشور ۴. جلوگیری از دریافت هرگونه حمایت عاطفی مثبت
برای تشویق خبرچینی، نیروهای کره شمالی از دادن جوایزی مثل دادن سیگار به زندانیان خبرچین استفاده میکردند. اما متخلف یا خبرچین، هیچیک مورد تنبیه قرار نمیگرفتند – مراقبهای کرهای این کار را به دلیل متفاوتی تشویق میکردند. منظور آنها از بین بردن روابط دوستانه سربازان و قرار دادن آنها در مقابل یکدیگر بود. نیروهای کرهای دریافته بودند که اگر سربازان تشویق شوند روزانه از سطلهای دوستان خود کم کنند میتوانند به یکدیگر آسیب برسانند.
برای افزایش عیبجویی از خود، کرهایها گروههای ۱۰ یا ۱۲ نفری از سربازان تشکیل میدادند و روشی را که مِیر تحت عنوان «فساد در رواندرمانی گروهی» تعریف کرده است در مورد آنها به کار میبردند. در این جلسهها از هر مرد خواسته میشد در برابر گروه خود به همه کارهای بدی که انجام داده است – و همینطور به همه کارهای خوبی که میتوانسته انجام دهد ولی نداده است اعتراف کند.
مهمترین قسمت این روش این بود که سربازان نه در برابر افراد کره شمالی که در برابر افراد همرزم خود اعتراف میکردند. به این ترتیب افراد کره شمالی از راه فرسایش زیرکانه علاقه، اعتماد، احترام و پذیرش اجتماعی میان سربازان آمریکایی، محیطی را به وجود میآوردند که در آن سطلهای رضایتمندی پیوسته و بیرحمانه خالی میشدند.
سومین روش اصلی که کرهایها به کار میگرفتند، از بین بردن وفاداری سربازان به مقام رهبری و کشور بود. این کار با سست کردن تدریجی و پیوسته وفاداری سربازان نسبت به مافوقشان شروع میشد. نتیجه وحشتناک بود. در یک مورد سرهنگی به یکی از افراد خود دستور داد آبی را که از یک مزرعه برنج بود ننوشد زیرا میدانست موجودات زنده درون آن آب ممکن است باعث مرگ وی شود. سرباز با نگاهی به سرهنگ گفت: «رفیق تو دیگه سرهنگ نیستی؛ تو هم مثل من فقط یک زندانی کثیف هستی. تو مراقب خودت باش، من هم از خودم مراقبت میکنم.» سرباز چند روز بعد به علت ابتلا به اسهال خونی فوت کرد. در موردی دیگر، هنگامی که یکی از سربازان سه همرزم به شدت بیمار خود را در برابر چهل نفر از همقطاران از کلبه بیرون میانداخت تا در خارج از کلبه بمیرند، هیچیک از آن چهل نفر کاری برای افراد همگروه خود انجام ندادند. چرا؟ زیرا «این کار به آنها مربوط نمیشد.» روابط دوستانه میان آنها از بین رفته بود؛ سربازان دیگر اهمیتی برای یکدیگر قائل نبودند.
اما روش جلوگیری از رسیدن هرگونه کمک عاطفی مثبت به سربازانی که غرق در احساسات منفی بودند، شاید خالی کردن سطل آنها در کاملترین و بدخواهانهترین شکل آن بود. اگر نامهای دلگرمکننده برای سربازی میرسید، مراقبان به او نمیدادند. ولی همه نامههای ناراحتکننده – مانند نامههایی که خبر از مرگ خویشاوندی داشت، یا مثلاً نامهای که در آن همسر زندانی نوشته بود از بازگشت وی ناامید شده و تصمیم به ازدواج دوباره گرفته – فوراً به زندانی تحویل داده میشد.
مراقبها حتی صورتحسابهای پرداختنشده سربازان را در کوتاهترین زمان به دست آنها میرساندند. تأثیرات ویرانکننده بود؛ این سربازان دیگر انگیزهای برای زندگی نداشتند و هرگونه ایمانی را به خود و آنانی که دوست داشتند از دست میدادند، اعتقاد به خدا و کشور که دیگر جای خود داشت. به گفته مِیر «افراد کره شمالی سربازان آمریکایی را در نوعی انزوای عاطفی و روانی قرار میدادند که ما هرگز ندیده بودیم.»
تحت تأثیر این داستان شکنجه روحی و ناکامی – گروهی از محققان تصمیم گرفتند جهت مخالف این رفتار وحشتانگیز را مورد مطالعه قرار دهند. آنها در این اندیشه بودند که اگر مردم به راستی ممکن است تحت فشارهای منفی بیامان از پای درآیند، آیا ممکن است تحت تأثیر جریانهای مثبت در همین سطح تعالی یابند و به مرتبههای بالاتر برسند؟ در واقع آنها میپرسیدند:
آیا مثبت بودن میتواند اثری حتی قویتر از منفی بودن داشته باشد؟
تحقیقات آنها برای جواب به این سؤال، نظریه ملاقه و سطل را به وجود آورد. این نظریه بر اساس اصول زیر استوار است:
در قسمت دوم از این مقاله جذاب، بیشتر با نظریه ملاقه و سطل آشنا خواهید شد. و درنهایت با پنج راهکار برای بالابردن احساسات مثبت در زندگی خود و دیگران (پُرکردن سطل خودتان و دیگران) آشنا میشوید.