ضمن عرض سلام و احترام
بسیار سپاسگذاریم که به خانواده بزرگ ما پیوستید
برای اطلاع رسانی بهتر شما همراهان گرامی بوسیله ایمیل شما را مطلع خواهیم کرد
ارزش تو را خداوند تعیین میکند؛ نه دیگران! و خداوند تو را ارزشمند آفریده است
2140 بازدید جمعه 28 دی 1397
مدت زمان لازم برای مطالعه این مقاله: ۵ دقیقه
در این مقاله، قصد داریم به این سؤال مهم جواب بدهیم که چگونه با مثبتاندیشی به خواستههایمان برسیم؟ بدین منظور، در ابتدا داستانی واقعی از کاربرد اندیشه مثبت را بیان میکنیم و در ادامه راز استفاده درست از مثبت اندیشی را بیان خواهیم کرد.
اس.بی.فولر یکی از هفت فرزند یک کشاورز سیاه پوست بود که در لوییزیانا روی زمینهای استیجاری کار میکرد. او از پنج سالگی شروع به کار کرده بود و در نُه سالگی قاطرها را میراند. البته این مسئله عجیب نبود، چرا که فرزندان بیشتر اینگونه کشاورزان از بچگی شروع به کار میکردند. این خانوادهها فقر را سرنوشت خود میدانستند و چیز بیشتری نمیخواستند.
فولر جوان از یک نظر با بقیه فرق داشت. او مادری نمونه داشت که زندگی بخور و نمیر را نمیپذیرفت، هرچند جز آن چیزی ندیده بود. او میدانست باید اشکالی در کار باشد، چرا که در دنیای پُر از شادی و نعمت، خانوادهی او به سختی روزگار می گذراندند. او همیشه از آرزوهایش برای پسرش میگفت.
او همواره میگفت: «اس.بی ما نباید فقیر باشیم. هرگز نشنوم بگویی این خواست خداست. ما فقیریم ولی این خواست خدا نیست. ما فقیریم چون پدرت هرگز نخواسته پولدار باشد. هیچ کس در خانوادهی ما هرگز نخواسته تغییر کند.»
هیچکس هرگز نخواسته پولدار باشد. این فکر آنچنان در ذهن او ریشه دواند که زندگی او را کاملا تغییر داد. او خواست که پولدار شود. از آن پس ذهن خود را بر روی چیزهایی که میخواست متمرکز میکرد و از چیزهایی که نمیخواست میگذشت. بدین ترتیب تمایل شدیدی برای ثروتمند شدن در وی ایجاد شد. او با خود فکر کرد سریعترین راه برای پولدار شدن، فروشندگی است و برای این منظور صابون را انتخاب کرد. و ۱۲ سال خانه به خانه صابون فروخت.
مقاله تغییر و تحول درونی به سبک آنتونی رابینز را از دست ندهید
روزی خبردار شد کارخانهای که صابونها را به او میفروخت به حراج گذاشتهاند. قیمت کارخانه ۱۵۰ هزار دلار بود. او طی ۱۲ سال فروش صابون و با پس انداز هر پنی، ۲۵ هزار دلار جمع کرده بود که آن را بهعنوان بیعانه از او قبول کردند و قرار شد در عرض ۱۰ روز ۱۲۵ هزار دلار بقیه را تهیه کند. همچنین در قراداد قید شده بود که چنانچه او نتواند بقیه پول را فراهم کند، مبلغ بیعانه را به او برنمیگردانند.
فولر در طول ۱۰ سال فروشندگی صابون، مورد احترام و تحسین بسیاری از تُجار قرار گرفته بود. به آنان مراجعه کرد. از دوستانش، شرکتهای وامدهی و سرمایهگذاری نیز پول قرض کرد. شب دهمین روز مقرر ۱۱۵ هزار دلار جمع کرده بود، ولی هنوز ۱۰ هزار دلار کم داشت.
به دنبال نور
فولر میگوید: «به هر جایی که میشد پول قرض کرد مراجعه کردم، در تاریکی اتاقم زانو زدم و دعا کردم. از خدا خواستم تا دیر نشده مرا به کسی برساند که بتوانم ۱۰ هزار دلار از او بگیرم. با خود گفتم: «تا انتهای خیابان ۶۱ رانندگی میکنم، تا جایی که روشنایی اولین مؤسسه تجاری را ببینم. از خدا خواستم که این نور نشانهای از اجابت دعایم باشد.»
وقتی اس.بی.فولر از خیابان ۶۱ شیکاگو میگذشت، ساعت ۱۱ شب بود. بالاخره بعد از گذشتن از جلوی چندین ساختمان، روشنایی یک دفتر پیمانکاری نظر او را به خود جلب کرد. وارد شد. مردی که به دلیل کار تا آن موقع شب خسته به نظر میرسید، پشت میز نشسته بود. فولر تا حدودی او را میشناخت، اما میدانست که باید شجاعت به خرج دهد. بلافاصله پرسید: «میخواهید ۱۰۰۰ دلار کاسب شوید؟» پیمانکار از این سؤال یکه خورد و گفت: «بله، حتما!» فولر گفت: «پس یک چک ۱۰ هزار دلاری بکشید، پولتان را که برگرداندم ۱۰۰۰ دلار سود به شما میدهم.» او نام تمام کسانی را که از آنها پول قرض گرفته بود به پیمانکار گفت و جریان معاملهی پرخطرش را هم به طور مفصل برای او تعریف کرد.
بیایید راز موفقیت او را پیدا کنیم
فولر آن شب قبل از این که آنجا را ترک کند یک چک ۱۰ هزار دلاری در جیب داشت. امروز او نه تنها سهام عمده آن شرکت، بلکه سهام هفت شرکت دیگر یعنی چهار شرکت لوازم آرایشی، یک شرکت لباس زیر، یک شرکت تولید برچسب و یک مؤسسه مطبوعاتی را نیز دارد. اخیرا وقتی راز موفقیت او را پرسیدیم به جملهی مادرش که سال ها پیش گفته بود اشاره کرد: «ما فقیریم، ولی این خواست خدا نیست. ما فقیریم چون پدرت هرگز نخواسته پولدار باشد، هیچکس در خانوادهی ما هرگز نخواسته تغییر کند.»
او گفت: «میبینید، من میدانستم چه میخواهم، ولی نمیدانستم چطور آن را به دست بیاورم. به همین دلیل انجیل و کتابهای الهام بخش دیگر را خواندم. دعا کردم تا دانش رسیدن به اهداف خود را به دست بیاورم. سه کتاب در رسیدن به آرزوهایم نقش مهمی داشتند. اول انجیل، دوم کتاب «فکر کن و ثروتمند شو» و سوم هم «کتاب راز سال های بسیار». انجیل بیشترین انگیزه را در من به وجود آورد.» «اگر بدانید چه میخواهید، وقتی آن را ببینید، بهتر میتوانید آن را تشخیص بدهید. مثلا وقتی کتابی میخوانید، متوجه موقعیتهایی خواهید شد که به شما کمک میکنند چیزی را که میخواهید به دست بیاورید.»
فولر طلسم نامرئی را که اندیشه مثبت در یک طرف و اندیشه منفی در طرف دیگر آن حک شده بود، با خود داشت. او اندیشهی مثبت را به کار گرفت و اتفاقات عجیبی افتاد. او توانست چیزهایی را که زمانی رؤیایی بیش نبودند، به واقعیت پیوند دهد.
نکته مهم اینجاست که فولر زندگی را با امکاناتی به مراتب کمتر از آنچه ما داریم آغاز کرد، ولی هدف بزرگی انتخاب و برای رسیدن به آن تلاش کرد. البته هدف او فردی بود. امروزه شما این حق را دارید که بگویید: «این خواستهی من است و می خواهم حتما به آن برسم.» و چنانچه خواستهی شما برخلاف شرع و جامعهتان نباشد، به آن دست خواهید یافت. شما با تلاش کردن چیزی را از دست نمیدهید بلکه به دست میآورید. موفقیت پاداش کسانی است که دست از تلاش برنمیدارند.
معنای موفقیت هرچه که باشد، ثروتمند شدن مانند آنچه اس.بی.فولر میخواست، کشف عنصری جدید، ساخت قطعهای در موسیقی، پرورش یک گل رز یا تربیت فرزند، طلسم نامرئی با دو اندیشهی مثبت و منفی به شما کمک خواهد کرد به آن برسید. شما با اندیشهی مثبت چیزهای مطلوب و خوشایند را جذب و با اندیشهی منفی آن ها را دفع میکنید.
رادیو موفقیت شماره دو - رؤیای شما امکانپذیر است
کمی بیشتر...
آنتونی رابینز در کتاب باارزش خود با عنوان موفقیت نامحدود در ۲۰ روز بیان میکند: «برخی توصیه میکنند به باغ نگاه کنید و بگویید در این باغ زیبا هیچ علف هرزی نیست. مرتب به خود تلقین کنید که همه چیز روبراه است تا حتما موفق شوید. نه، من میگویم این باغ زیباست اما داخل آن پر از علف های هرز است. پس اگر میخواهید از دیدن آن لذت ببرید راه بیفتید. علفها را از ریشه بکنید. ننشینید و مرتب با خود تکرار نکنید که خدایا چرا در باغ زندگی من علف هرز هست؟ نگویید خداوندا چرا این قدر با من نامهربانی؟ حرکت کنید.»
قهرمان داستان ما هم از طرف مثبت طلسم نامرئی یعنی اندیشهی مثبت استفاده کرد اما در جای خود ساکن نماند به امید اینکه همه چیز روزی درست خواهد شد و به هدفش خواهد رسید بلکه، همانطور که آنتونی رابینز بیان کرد، در جهت محقق ساختن اهدافش و ریشهکن کردن علفهای هرز زندگیاش حرکت کرد و در راهی که به آن باور داشت تلاش کرد و درنهایت به اهدافش جامهی عمل پوشانید.
اس.بی.فولر علاوه بر این که مثبت اندیش بود، هدفی بزرگ نیز برای خودش در نظر گرفته بود، هدفی که تمام اقداماتش در جهت آن بود درنتیجه میدانست که دقیقا چه چیزی میخواهد و زمانیکه نشانههایی را - چه در کتابهایی که خوانده بود و چه در تمام وقایع معمولی که در اطرافش اتفاق می افتاده مشاهده میکرد، میتوانست از فرصت پیشِ رو برای گام برداشتن در جهت خواستهاش استفاده نماید. درضمن، موقعی که در دفتر پیمانکار حضور پیدا کرد، با اینکه از درخواست قرض از پیمانکار واهمه داشت با این وجود دل را به دریا زده و درخواستش را بیان کرد و صادقانه همه چیز را با پیمانکار در میان گذاشت و به این ترتیب ۱۰ هزار دلار باقیمانده را نیز تهیه کرد. همانطور که کیم وو چونگ رئیس کارخانجات دوو و همچنین نویسنده کتاب پرفروش سنگفرش هر خیابان از طلاست بیان میکند: «اگر درخواستی دارید آن را بیان کنید و امیدوار باشید که با درخواست شما موافقت خواهد شد. حتی اگر احساس کنید با درخواست شما موافقت نخواهد شد، باز هم درخواست خود را بیان کنید.» درضمن، لازم به یادآوری است که، طلسم نامرئی همان ذهن شماست و اندیشه مثبت همان نگرش مثبت و اندیشه منفی همان نگرش منفی است.
نویسنده: رجب حرفه دوست
خیلی جالب و آموزنده بود