ضمن عرض سلام و احترام
بسیار سپاسگذاریم که به خانواده بزرگ ما پیوستید
برای اطلاع رسانی بهتر شما همراهان گرامی بوسیله ایمیل شما را مطلع خواهیم کرد
موفقیت در دنیای بیرون با موفقیت در دنیای درون شروع میشود
708 بازدید چهار شنبه 4 اردیبهشت 1398
قدرت سؤال های باارزش و این که چطور تغییر در کلام بلافاصله موجب تغییر در زندگی می شود؟
شما در هر لحظه از زندگی تان در تمام روز به ظاهر در حال فکر کردن هستید. علت این که می گویم به ظاهر، این است که مگر فکر کردن چه چیزی هست؟ فکر کردن چیزی به جز روند پرسیدن و جواب دادن به سؤالات نیست. در تمام طول روز وقتی دارید فکر می کنید، در حال جواب دادن به سؤالاتی هستید که به طور درونی پرسیده می شوند. گاهی این سؤالات را آگاهانه می پرسیم و گاهی هم ناخودآگاه می پرسیم. به عنوان مثال، وقتی من می گویم فکر کردن چیزی به جز پرسیدن و جواب دادن به سؤالات نیست، شما ممکن است بگویید درست است یا بگویید آیا درست است یا بگویید نمی دانم یا بگویید برای خودم هم این موضوع سؤال است. چه بگویید درست است یا درست نیست باید از خودتان بپرسید آیا درست است؟ سؤالات همیشه در ذهن تان جریان دارند. در ذهن هر شخصی هر روز به طور متوسط ۶۰۰۰۰ فکر می گذرد. مشکل اینجاست که تحقیقات نشان داده است که ۹۵ درصد این افکار همان چیزهایی هستند که دیروز هم در سر داشته ایم. دلیل آن این است که برای خودمان سؤالاتی را تبدیل به عادت می کنیم. به عنوان مثال چرا این اتفاق همیشه برای من می افتد؟ که یک سؤال منفی است که در فرهنگ ما خیلی شایع است. واقعیت امر این است که شاید این اتفاق همیشه برای شما نیافتد. اما بطلبید و آن گاه نصیب تان خواهد شد. اگر سؤال بدی بپرسید معلوم است که جواب بدی هم خواهید گرفت.
معمول ترین سؤال افرادی که وزن شان کم نمی شود، چیزی شبیه این است که چرا وزنم هیچ وقت کم نمی شود؟ هیچ وقت چنین مسئله ای وجود ندارد که چرا نمی توانم وزن کم کنند؟! اما مغز شما مثل یک رایانه است و اگر سؤالی از آن بکنید باید جوابش را پیدا کند. پس اگر بپرسید چرا هیچ وقت نمی توانم وزن کم کنم؟ مغزتان می گوید چون تو پرخوری می کنی. این را بر نظام باورتان تحمیل می کند که شما قابل کنترل نیستید. در مقابل اگر سؤال کنید چطور می توانم وزنم را کم کنم؟ مغزتان می گوید رژیم بگیر. و البته مشکل این است که شما فکر می کنید رژیم گرفتن پرزحمت است و این کار را نمی کنید. اما اگر سؤال کنید حالا چطور می توانم وزن کم کنم و از این روند هم لذت ببرم؟ و این سؤال را باز و باز هم از خودتان بپرسید و توجه ذهن تان را به آن بدهید، ممکن است مغزتان بگوید تو پیش تر خیلی فوتبال یا بسکتبال بازی می کردی یا دوست داشتی به کوه بروی. وقتی هم که فوتبال یا بسکتبال بازی کنید یا به کوه بروید حتی به فکر وزن کم کردن نیستید اما وزن کم می کنید. پس اگر سؤال بهتری کنید جواب بهتری هم می گیرید. و سؤالات بلافاصله چیزی که به آن توجه می کنیم را عوض می کنند.
چه قدم هایی لازم است تا ما روند تغییر و تحول درونی را شروع کنیم؟
اگر بنشینید و با خودتان بگویید که سالگرد یازدهم سپتامبر نزدیک است و نگران هستم که نکند این بار ساختمان من مورد اصابت قرار بگیرد؟! واضح است که این کار شما را در حالت خوبی قرار نمی دهد. اگر به جای آن به خودتان بگویید که این روز چه چیز زیبایی دارد؟ چطور می توانم کاری بکنم که این روز چیزی به زندگی ام بیفزاید؟ چطور می توانم در این لحظه بیشتر از گذشته شاکر باشم؟ خیلی فرق می کند.
هر سؤالی که بکنید ممکن است بلافاصله جوابش را نگیرید چون یک سؤال جدید برای شماست. اما اگر آن را در شرایط اطمینان بپرسید تمرکزتان را عوض می کنید، احساس تان را عوض می کنید. و وقتی احساس متفاوتی داشته باشید کارها به نحو متفاوتی انجام خواهد شد.
حرف آخر تمام این ها هم قدرت اقدام است. اگر دست به اقدام نمی زنید یک دلیل دارد. میل به آن ندارید. به این دلیل میل به آن ندارید که آن چیزی که متوجه اش هستید را کنترل نمی کنید. سؤالات خوب نمی پرسید. بر فیزیولوژی تان تسلط ندارید. سه چیزی که تسلط بر آن ها در هر لحظه بسیار ساده است.