ضمن عرض سلام و احترام
بسیار سپاسگذاریم که به خانواده بزرگ ما پیوستید
برای اطلاع رسانی بهتر شما همراهان گرامی بوسیله ایمیل شما را مطلع خواهیم کرد
موفقیت در دنیای بیرون با موفقیت در دنیای درون شروع میشود
493 بازدید جمعه 4 بهمن 1398
مدت زمان لازم برای مطالعه این مقاله: ۷ دقیقه
مشغول مکالمه با تلفن همراهم با شخصی بودم و در همان حال سه فرزند خود را به طرف مینی وَن راهنمایی میکردم که در آن سوی خیابان در مقابل آپارتمانمان پارک شده بود. تلفن در دست راستم و تعدادی کیف در دست چپم قرار داشت و تقلا میکردم مانع دویدن بچهها به خیابان شوم. پسر کوچکم به پای من چسبیده بود که ناگهان دو دخترم، دختران چهار و هشت سالهام اتومبیلمان را در آنسوی خیابان دیدند و بهطرف آن دویدند.
پیش از اینکه از پیادهرو خارج شوند فریاد زدم: «صبر کنید!» و آنها درست به موقع توقف کردند و با اتومبیلی که با سرعت در حال عبور بود برخورد نکردند. با دیدن این صحنه که چگونه فرزندانم از خطر جان سالم به در برده بودند، آدرنالین خونم به شدت بالا رفت. باید در آن لحظه تلفن را قطع میکردم اما نکردم. فکر کردم که مانع وقوع فاجعه شدهام. این حقیقت بسیار جالب است که انسانها باید هزینههای سنگینی متحمل شوند تا درنهایت رفتار خود را تغییر دهند.
همچنان به مکالمه تلفنی خود ادامه دادم و بچهها را به آنسوی خیابان راهنمایی و سوار اتومبیلشان کردم. در صندلی راننده نشستم، سوئیچ را چرخاندم و اتومبیل را در دنده عقب گذاشتم، چرخیدم تا پشت سرم را نگاه کنم و همچنان با تلفن صحبت میکردم. زمزمهکنان گفتم: «کمربندهایتان را ببندید» و همانطور که اتومبیل را به آرامی به عقب میراندم، تلاش کردم مکالمهام با تلفن قطع نشود. در همان لحظه سیستم سنسور اتومبیل شروع به بوقزدن کرد و علامت داد چیزی در پشت اتومبیل قرار دارد.
از پنجره عقب را نگاه کردم؛ اما چیزی ندیدم. پس باعجله و همچنان مشغول صحبت، به بچهها علامت دادم که کمربندهای خود را ببندند و به آرامی اتومبیل را به عقب راندم و به سیگنال توجه نکردم. حتی زمانی که بوقها تندتر شدند. ناگهان خودرو تکان خورد و صدای برخورد با چیزی به گوش رسید. روی ترمز کوبیدم و درنهایت تلفن را قطع کردم. به پشت خودرو رفتم و دو موتورسیکلت لهشده را دیدم که روی زمین افتاده بودند. میتوانستم هنگام سوار شدن به خودرو متوجه آنها شوم یا در تصویری که از عقب اتومبیل در صفحه جیپیاس نمایش داده میشود، آنها را ببینم یا زمانی که بوق سنسور به صدا درآمد، توقف کنم. اما حواس من به شدت پرت شده بود.
چیزی که به شدت من را میترساند، این است که ممکن بود در لحظه تصادف، رانندههای آن موتورسیکلتها روی موتور خود نشسته باشند یا ممکن بود به جای موتورها، بچهها در آن نقطه مشغول بازی باشند. به آسانی از مجازات نجات یافتم. هیچ انسانی آسیب ندیده بود؛ اما خوشبختانه این اتفاق من را تکان داد.
رانندگی در حال صحبت با تلفن معادل رانندگی در حال مستی است و ارسال پیام از آن نیز بدتر است. افرادی که پشت فرمان اقدام به ردوبدل کردن پیام کوتاه میکنند، ۲۳ برابر احتمال دارد که تصادف کنند، زیرا براساس تحقیقی که اخیراً صورت گرفته است، رانندهای که پیام کوتاه ارسال یا دریافت میکند، در هر ۶ ثانیه، ۴/۶ ثانیه به جاده پیش روی خود نگاه نمیکند. آن ثانیههای حواسپرتی – نگاه کردن به تلفن، لحظه تقریباً نامحسوس بیتوجهی – تفاوت بین اجتناب از تصادف و خلق آن هستند. نکته جالب این است که شما از این مطلب آگاهی دارید؛ همه ما آگاهی داریم و بااینحال، بازهم به این کار ادامه میدهیم.
افرادی که پشت فرمان اقدام به ردوبدل کردن پیام کوتاه میکنند، ۲۳ برابر احتمال دارد که تصادف کنند
درحقیقت کارهای زیادی انجام میدهیم که میدانیم در درازمدت مخرب هستند؛ مانند خوردن بستنی هنگامی که تلاش میکنیم از وزن خود بکاهیم یا اینکه با مردم مشاجره میکنیم تا اثبات کنیم حق با ماست باوجوداینکه میدانیم این کار هیچ اهمیتی ندارد یا جواب دادن به ایمیلهایمان در حین گفتوگوی تلفنی. پس چرا دست از انجام این کارها برنمیداریم؟ چرا اینقدر برای ما دشوار است که هنگام رانندگی، با تلفن همراه خود صحبت نکنیم یا پیش از اینکه دیر شود، دست از مشاجره و دعوا برداریم؟
ما به طرز شگفتآوری فکر میکنیم که میتوانیم از عواقب ناخوشایند این اعمال فرار کنیم، زیرا قوه تخیل ما به درستی کار نمیکند. مسلماً فکر میکنیم انسانهای دیگر هنگام صحبت با تلفن همراه خود تصادف میکنند؛ اما این اتفاق هنوز در مورد من روی نداده است و با توجه به تجربهام در صحبت با تلفن هنگام رانندگی بدون وقوع حادثه، به سختی میتوانم چنین چیزی را تصور کنم، بنابراین به صحبت کردن در حین رانندگی ادامه میدهیم. پس اگر مشکل در ضعف قوه تخیل است، تقویت آن و تصور کردن چنین وقایعی در زمان حال میتواند راهحل این مسئله باشد.
یک مشاجره دائمی در دنیای تغییر رفتار وجود دارد: کدامیک بهتر عمل میکند؟ پاداش یا ترس، هویج یا چماق، چشمانداز امیدوار کننده یا سکوی سوزان؟ برخی معتقدند که انسان به هردوی اینها به صورت همزمان نیاز دارد. واقعیت این است که شما به هر دو نیاز دارید؛ اما نه در آن واحد. اگر خواهان تغییر رفتار هستید، با ترس آغاز کنید؛ سپس پاداش را تجربه کنید. یک ترکیب دو مرحلهای. ترس کاتالیزوری شگفتانگیز است، موشک توانافزاست، نیروی فشار اولیه که ما را در جوّ اینرسی به حرکت درمیآورد.
من یک ویدیوی چهار دقیقهای را در یوتیوب تماشا کردم که صحنه تصادفی را نشان میداد که دختری نوجوان به وجود آورده بود، زیرا هنگام رانندگی مشغول ارسال پیام کوتاه بوده است. این ویدئو جزئیات خونین تصادف و پیامدهای آن را نشان میدهد.
دخترک را تماشا کردم که صورتش به خون آغشته بود و با اندوه به دوستانش – که در آن تصادف کشته شده بودند – روی صندلیهای خودرو خیره شده بود. درد او را حس کردم، حسرت او را، نابود شدن او را. تماشای آن صحنه دلخراش در ویدئو برای من شرایط تجربه خودِ بالقوهام را در آینده مهیا کرد. توانستم تصور کنم – و حتی حس کنم – که اگر من در آن اتومبیل رانندگی میکردم، چه اتفاقی میافتاد.
نکته مفید درباره ترس این است که ترس، تجربهای در لحظه حال درباره احتمالی در آینده است. حتی اگر چیزی که از آن واهمه داریم مربوط به آینده باشد، ترس را در لحظه اکنون احساس میکنیم و از آنجاییکه قوه تصمیمگیری ما به نفع تجربه کنونی رأی میدهد، تمایل داریم رفتار خود را تغییر دهیم تا از میزان ترس بکاهیم.
اما احساس ترس به درازا نمیکشد. به طوریکه پس از چند روز، دوباره عادت سابق خود را – صحبت کردن با تلفن همراه هنگام رانندگی و هر عادت نامناسب دیگری – از سر خواهید گرفت. زیرا ترس پایدار نیست و در طول زمان طاقتفرسا، استرسزا و ویرانگر است. هدف ترس ایجاد تغییرات کوتاهمدت است. برای تغییرات بلندمدت تجربه ترس باید با تجربه یک زندگی بهتر دنبال شود که همان قدم دوم است، پاداش؛ وعده تحققیافته زمان حال بهتر و نیرویی که ما را به ادامه کار در درازمدت وامیدارد.
مقاله شش راهکار برای ایجاد عادات خوب را از دست ندهید
وقتی این موضوع را درک کردم، درست پیش از یک رانندگی طولانی همراه با خانوادهام آن ویدئو را دوباره تماشا کردم (به عنوان واکسن تکمیلی ترس). سپس به این نکته توجه کردم که رانندگی بدون حواسپرتی چگونه میتواند باشد. بسیار لذتبخش بود. با آن خو گرفتم. از رانندگی لذت بردم. و البته آن روز به بهترین تجربه رانندگی من پس از مدتها تبدیل شد.
با ترس آغاز کنید. سپس به تأثیر مثبت انتخاب خود توجه کنید – با دقت توجه کنید.
اگر قصد دارید وزن خود را کاهش دهید، پیش از اینکه شروع به گاززدن بستنی کنید، چشمان خود را ببندید و برای لحظهای کوتاه تصور کنید که اگر دوبرابر وزن فعلی خود بودید، چگونه به نظر میرسیدید. به این بیندیشید که ممکن است دیابت بگیرید. واقعاً آن را تجسم کنید. حتی اغراق کنید. این کار انگیزه و عامل محرک شماست. شمع موتوری که شما را روشن خواهد کرد. پس از چند روز، زمانی که احساس سلامتی و انرژی بیشتر میکنید، میتوانید ترس را رها و تصور کنید که گشادشدن کمر شلوار تا چه اندازه احساس خوبی است.
در حین آن مشاجره – همان مشاجره که احساس میکنید حقانیت خود را اثبات کنید، درحالیکه میدانید این کار اهمیتی ندارد – فقط برای یک لحظه مکث و تصور کنید مردم در آینده میخواهند از صحبت کردن با شما اجتناب کنند. آنها را تصور کنید که بهانهای میآورند و از شما دور میشوند. واقعاً آن را در این لحظه تصور کنید. این ترس به شما کمک میکند که متوقف شوید. سپس آن تصاویر که باعث القای ترس در شما میشوند، رها و به کیفیت در حال تغییر گفتوگوی خود توجه کنید، به لذت مصاحبت انسانها و استرس کاهشیافته خودتان؛ اینها – مانند رانندگی آرام بدون تلفن همراه – پاداشی هستند که تغییرات ایجادشده توسط شما را پایدار نگه خواهند داشت.
دانلود رایگان سمینار مهارت شادمانی - آنتونی رابینز
ترس میتواند کاتالیزوری مفید برای ایجاد تغییر باشد – سپس حس لذت، این تغییرات را ثابت میکند. درواقع شما در ابتدا خودتان را از عواقب یک انتخاب نادرست – تصادف ناشی از ردوبدل کردن پیام کوتاه در حین رانندگی – میترسانید و در گام بعد به تأثیر مثبت انتخاب درستی که میتوانید داشته باشید – رانندگی بدون ردوبدل کردن پیام کوتاه – توجه میکنید و تصور میکنید که با آرامش و بدون حواسپرتی کارتان را انجام دادهاید. اگر نیاز به کمک دارید تا کاری را شروع کنید، نباید یکی از این دو را انتخاب کنید. یکی را پیش از دیگری انتخاب کنید.
منبع : کتاب ۱۸ دقیقه - نویسنده: پیتر برگمن، مترجم: سعید محمدی