ضمن عرض سلام و احترام
بسیار سپاسگذاریم که به خانواده بزرگ ما پیوستید
برای اطلاع رسانی بهتر شما همراهان گرامی بوسیله ایمیل شما را مطلع خواهیم کرد
هیچ وقت درباره چیزی که نمیتوانید تغییرش دهید، ناراحت یا عصبانی نشوید
301 بازدید چهار شنبه 3 آذر 1400
مدت زمان لازم برای مطالعه این مقاله: ۱۸ دقیقه
در برخی از مناطق مکزیک خاک فاقد کلسیم است. ساکنان این مناطق فوراً نمیمیرند اما خوب رشد نمیکنند و در معرض بسیاری از بیماریها آسیبپذیر هستند. عزت نفس چیزی شبیه کلسیم است. مثل غذا یا آب نیست. اگر کمبود آن در ما شدید باشد، لزوماً نمیمیریم اما نمیتوانیم بهدرستی به وظایف خود عمل کنیم.
عزت نفس ناکافی میتواند روی انتخاب همسر نامناسب نقش ایفا کند. ممکن است شغلی انتخاب کنیم که با آن هرگز به جایی نرسیم یا قولهایی بدهیم که هرگز به انجام دادن آن مبادرت نورزیم. تحت تأثیر عزت نفس کم، ممکن است توانایی خود را برای لذت بردن از موفقیت از دست بدهیم، ممکن است رؤیاهایی در سر بپرورانیم که هرگز محقق نشوند، ممکن است گرفتار اضطراب یا افسردگی مزمن شویم، مقاومتمان در برابر بیماریها کاهش یابد، محتاج تأیید و تصدیق دیگران شویم.
فقدان عزت نفس حتی میتواند به مرگ انسان هم منتهی شود. به عنوان نمونه میتوان به سوءمصرف داروهای مخدر، رانندگی بدون احتیاط یا اقدام به خودکشی اشاره کرد.
هرچند اشخاص دارای عزت نفس زیاد هم ممکن است تحت تأثیر مشکلات به زحمت بیفتند، اما در مقایسه با فاقدین عزت نفس، خیلی سریع از زمین بلند میشوند و در برابر ناملایمات زندگی تسلیم نمیشوند.
عزت نفس، یک نیاز اولیه برای همه انسانهاست! آزادیم که معنا و مفهوم عزت نفس را درک کرده و در جهت بالا بردن سطح آن در وجودمان گام برداریم یا همچنان نسبت به آن ناآگاه باقی بمانیم. اما اگر این دومی را انتخاب کردیم باید عواقبش را هم بپذیریم. البته ناامید نشوید! در این مقاله میخواهیم معنا و مفهوم عزت نفس را بیاموزیم. پس با من همراه باشید.
دو تعریف از عزت نفس وجود دارد که میخواهم اشارهای به هر دو داشته باشم: یک تعریف سادهتر و یک تعریف دقیقتر!
عزت نفس در زبان انگلیسی به این شکل نوشته میشود: «self esteem»
«self» به معنای «خود فرد» است و «esteem» هم به معنای «داشتن احترام، تحسین و توجه بالا» است؛ بنابراین افراد دارای عزت نفس سالم، احترام و تحسین زیادی برای خودشان قائل هستند. آنها با خودشان بسیار محترمانه رفتار میکنند.
برعکس، افرادی که عزت نفس کمی دارند احترام کمی برای خودشان قائل هستند و قطعاً خودشان را تحسین نمیکنند. آنها اعتماد کمی به خودشان دارند و خود را با تفکراتشان تحقیر میکنند.
و اما، تعریف دقیقتر:
عزت نفس از دو بخش با هم مرتبط تشکیل میشود. یکی داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی: باور خودتوانمندی، و دیگری احساس داشتن صلاحیت برای خوشبخت شدن: احترام به خود یا حرمت نفس.
باور خودتوانمندی به معنای داشتن اطمینان به عملکرد ذهن است. یعنی اینکه باور کنیم توانایی فکر کردن، درک نمودن، آموختن، انتخاب کردن و تصمیمگیری داریم. یعنی اینکه بتوانیم حقایق و واقعیتهای مربوط به نیازها و خواستههای خود را درک کنیم و به خود اعتماد و اتکا داشته باشیم.
احترام به خود یا داشتن حرمت نفس، به معنای اطمینان داشتن به ارزش خود است، یعنی آنکه به خود حق بدهیم که زندگی کنیم و شاد باشیم.
اگر بخواهیم عزت نفس را در عبارتی خلاصه کنیم باید بگوییم: عزت نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنار آمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی در نظر گرفتن است.
پایه و اساس احساس عزت نفس از گذشتهتان ناشی میشود. منابع هم زیاد هستند و میتواند شامل والدین، برادران و خواهران، بچههای محله که با آنها بازی میکردید، کودکانی که در مدرسه با شما بودند و حتی معلمان شود. همه این افراد به تثبیت احساستان در مورد خودتان کمک کردهاند.
بسیاری از نظریات شما در مورد عزت نفس مستقیماً از نحوهای که در خانواده با شما رفتار شده است ناشی میشود. اگر توجه همراه با عشق و تحسین دریافت کرده باشید و اگر مؤدبانه با شما صحبت کرده و به شما گوش داده باشند، این تجارب به شما در شکلگیری حسی قوی از ارزشمند بودن کمک میکند.
از طرف دیگر، اگر نادیده گرفته یا تحقیر شده باشید یا اینکه به شما اهمیتی نداده باشند، بر سرتان فریاد کشیده باشند یا به شدت تنبیه شده باشید، حس ارزشمند بودن در شما کاهش پیدا میکند یا اصولاً محو میشود.
من خودم بر این باور هستم که وقتی اعضای خانواده از همان دوران کودکی با حرفها و اعمال و رفتارشان، به ما نشان میدهند که قادر به انجام هر کار منطقی و درستی که میخواهیم هستیم، حتی وقتی آن کار خاص را نتوانیم بهدرستی انجام دهیم، مثلاً ظرفی که به ما داده بودند تا سر سفره ببریم اما از دستمان افتاد و شکست و یا هر کار دیگری را نتوانستیم خوب انجام بدهیم اما اعضای خانواده با رفتارشان به ما نشان دهند که عیبی ندارد و این اتفاق برای هر کسی ممکن بود رخ دهد، در این صورت باور خودتوانمندی ما را هم تقویت میکنند.
اما برعکس، اگر اعضای خانواده مدام بگویند که فلانی نمیتواند این کار را انجام بدهد یا اینکه با خوب انجام ندادن آن کار، مثلاً شکستن ظرف، بر سر کودک بکوبند و او را تحقیر کنند، در اینصورت باور خودتوانمندی کودک و حتی حس ارزشمند بودن کودک بهشدت پایین میآید.
شما پیامهایی از جامعه در مورد اینکه باید چه کسی باشید دریافت میکنید. این پیامها از فیلمها، برنامههای تلویزیونی و مجلات میآیند. آنها به شما میگویند که به روشی معین عمل کنید و به روشی معین نگاه کنید. آنها به شما میگویند که باید چقدر موفق باشید و باید چه رابطهای داشته باشید. آنها به شما میگویند که باید زندگی کامل و بینقصی داشته باشید و اگر زندگیتان بینقص نباشد، احساس میکنید که حتماً ایرادی دارید.
همه این عوامل باهم باورهایی مرکزی مربوط به خودتان را در ذهنتان خلق میکنند؛ اینکه چطور خودتان را ببینید و چطور وقایع زندگیتان را تفسیر کنید. شما حتی به عنوان فردی بالغ همچنان باورهایی عمیق دارید که وقتی کودک بودید شکل گرفتهاند.
کاربر گرامی برای مشاهده این کلیپ مرورگر خود را عوض کنید
اگر عزت نفس پایینی داشته باشید، شاید احساس کنید که فرد مهمی نیستید. اگرچه ممکن است در میان جمعی از افراد باشید، احساس میکنید تنهایید و به جایی تعلق ندارید. احساس میکنید که از دیگران بیگانه شدهاید و ارتباطتان را با افرادی که به شما نزدیک هستند از دست دادهاید. مثل این است در بین تماشاچیان ناظر بر افرادی هستید که خوش و خرم باهم گفتوگو میکنند و با یکدیگر ارتباط دارند و شما فقط این نمایش را مشاهده میکنید و در حاشیه هستید و دوباره احساس تنهایی میکنید.
احساس میکنید نامرئی هستید و همیشه در مرز بیرونی گروهها قرار دارید، جایی که واقعاً کسی نمیخواهد با شما صحبت کند یا دوست شود. حتی اگر دوستانی داشته باشید، احساس میکنید که آنها از شما سوءاستفاده میکنند و شما را مثل بقیه دوستانشان مهم نمیدانند. احساس میکنید برای آنها از خود مایه میگذارید اما به همان اندازه از جانب آنها نصیب نمیبرید.
آنها سالروز تولدتان را به خاطر نمیآورند. آنها هرگز با شما تماس نمیگیرند تا باهم بیرون بروید. وقتی عزادار هستید، کسی برای تسلیت با شما تماس نمیگیرد. و شاید حتی اگر عروسیتان باشد، هیچکدام از دوستانتان در مراسم عروسیتان شرکت نمیکنند.
اگر عزت نفس پایینی داشته باشید احتمالاً اعتماد به نفس کمی هم خواهید داشت.
احساس میکنید که خیلی ارزشمند نیستید و بنابراین آرزوهای زیاد و انگیزه لازم برای رسیدن به اهدافتان را ندارید. تفکرات درون ذهن شما – از جمله «من خوب نیستم»، «من کار خیلی بدی انجام میدهم» و «خودم را دوست ندارم» - باعث میشوند باور و ایمان کمی به خودتان داشته باشید. و احتمالاً شغلی خستهکننده دارید. به خانه میآیید، تلویزیون تماشا میکنید و به بستر میروید. شما نامرئی و بیاهمیت هستید.
اگر بخواهم اهمیت عزت نفس را بهطور خلاصه بیان کنم، ارزش عزت نفس صرفاً در این نیست که به ما امکان میدهد احساس بهتری داشته باشیم، بلکه به ما فرصتی میدهد تا بهتر زندگی کنیم و از زندگیمان لذت ببریم. به ما امکان میدهد با چالشهای زندگی بهتر روبهرو شویم و از فرصتهای مطلوب بهرهبرداری بیشتری بکنیم.
حتما ببینید:
یک تکنیک عالی برای ابراز وجود
میزان عزت نفس یکبار و برای همیشه در کودکی ایجاد نمیشود. میتواند بهتدریج زیاد شود، همانطور که میتواند تحلیل برود. کسانی هستند که عزت نفسشان در سن ده سالگی بیش از مقدار آن در شصت سالگیشان بوده است. عکس آن نیز درست است.
درواقع، عزت نفس تحت تأثیر اعمال و انتخابهای ماست. به عبارتی میزان عزت نفس ما روی عمل و رفتارمان تأثیر میگذارد و طرز عملمان عزت نفس ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
بسیاری از افراد عزت نفس را بدین صورت طبقهبندی میکنند: «عزت نفس بالا» و «عزت نفس پایین». اما برخی دیگر هم هستند که آن را با عنوان سالم و ضعیف طبقهبندی میکنند. بههرحال، عزت نفس سالم و عزت نفس ضعیف دو روی یک سکه هستند. هر دوی آنها قوانین معینی را برای زندگی خلق میکنند که یا به شما کمک میکنند یا به شما آسیب میزنند.
اگر عزت نفس سالمی داشته باشید، آنگاه:
. از موفقیتهای گذشته درس میگیرید و به دنبال موفقیتهای آینده هستید.
. از نظر جسمانی، عاطفی و ذهنی مراقب خودتان هستید.
. اهدافی در زندگیتان تعیین و در راستای رسیدن به آنها تلاش میکنید.
. خصوصیات مثبتتان را درک میکنید.
. مسئولیت اعمالتان را میپذیرید.
. اطمینان دارید که میتوانید هر کاری انجام دهید، حتی اگر مجبور باشید بیش از یکبار آن کار را امتحان کنید.
. احساس میکنید که میتوانید از پس چالشهای روزمره برآیید.
. شاد هستید و به خودتان اطمینان دارید.
ویژگی افرادی که عزت نفس پایین دارند، چیست؟
اگر کمبود عزت نفس داشته باشید، آنگاه:
. خودتان را با دیگران به شکلی منفی مقایسه میکنید.
. مضطرب، پراسترس و نگران هستید.
. به تأیید دیگران نیاز دارید.
. از صحبت کردن در جلسهها میترسید.
. از مواجهه با دیگران میترسید.
. از گفتوگو با غریبهها خجالت میکشید.
. بر نقصهایتان در گذشته تمرکز میکنید.
. در مورد ارزش و لیاقت خودتان شک دارید. همانطور که قبلاً هم گفتم، شما نامرئی و بیاهمیت هستید.
مثال اول: مردی در اداره ترفیع درجه میگیرد. از اینکه نتواند از پس چالشها و مسئولیتهای جدید برآید، وحشت میکند؛ به خود میگوید: «من شیاد هستم. به اینجا تعلق ندارم.» به این دلیل که از همان نخست خود را شایسته مقام جدید نمیداند، انگیزهای برای اینکه در حداکثر توان خود ظاهر شود ندارد.
بنابراین ناخواسته و ندانسته در مقام تخریب خود گام برمیدارد: بدون آمادگی در جلسات حاضر میشود. هر لحظه با همکاران تحت امرش به شکلی رفتار میکند. لحظهای خشونت میکند و لحظهای دیگر به دلجویی میپردازد. نارضایتی رئیسش را نادیده میگیرد. کار را به جایی میرساند که او را اخراج میکنند. حالا به خود میگوید: «از همان اول میدانستم که شایسته ترفیع نیستم. این ترفیع از سرم زیادتر بود.»
مثال دوم: مدیر، نقطهنظر عالی یکی از همکاران زیردستش را میخواند. احساسی از حقارت بر او غالب میشود. ناراحت از این است که چرا این ایده به ذهن او نرسیده است. تصور میکند که همکار زیردست او را به زیر کشیده و بر جای او مینشیند. به ذهنش میرسد که آن پیشنهاد را به هر قیمت که شده رد کند.
مثال سوم: مردی تقریباً سی ساله است. او تحصیلات دانشگاهی دارد اما یافتن شغل در رشته تحصیلیاش برای او دشوار است. او سوابق تحصیلی خود را به جاهای مختلف میفرستد و برای به دست آوردن شغل با کارفرماهای متفاوتی تماس میگیرد، اما هیچ شغلی پیدا نمیکند. تعداد کمی از شرکتهایی که او سوابق تحصیلیاش را برای آنها میفرستد، زحمت پاسخ دادن به او را به خود میدهند.
همسرش به این دلیل که او نمیتواند شغلی پیدا کند، او را تحقیر میکند، هیچ همدلی یا کمکی به او ارائه نمیکند و زمانی که هر دو در خانه هستند عمدتاً او را نادیده میگیرد. او با چند نفر از دوستانش حرف میزند و حتی جلوی آنها گریه میکند، اما هیچکدام از آنها او را بغل نمیکنند و به او دلگرمی نمیدهند.
مرد احساس تنهایی میکند چون کسی به او کمک نمیکند و او برای همه افراد حاضر در زندگیاش نامرئی است.
مثال چهارم: زنی در شرکتی بزرگ کار میکند و وقتی در جلسات عقیده او را میپرسند، قلبش تند میزند و صورتش سرخ میشود و نفسش بند میآید. صدایش خیلی ضعیف میشود و مدام صندلیاش را میچرخاند. همکارانش او را جدی نمیگیرند.
او در خارج از محیط کار، احساس بدی در مورد افراد دارد، بنابراین بهندرت از خانهاش خارج میشود. بر اثر این ترسهای واهی اجتماعی که در طول این سالها وجود داشته است، او هر روز بیشتر و بیشتر از جامعه کنارهگیری میکند.
اعتماد به نفس در دیکشنری وبستر به این شکل تعریف شده است: «اعتماد به نفس یا Self-Confidence به این معناست که یک نفر به توان و توانمندیهای خودش باور و اعتماد داشته باشد.» یعنی شما تصویر ذهنی مثبتی نسبت به توانایی انجام کار و داشتن مهارت در انجام کارهای خودتان دارید.
لازم به ذکر است که آلبرت بندورا روانشناس و استاد بازنشسته دانشگاه استنفورد با این تعریف کلی از اعتماد به نفس موافق نبود. او میگوید که داشتن اعتماد به نفس بالا یا پایین در حالت کلی بیمعنی است و باید در حوزههای مختلف سنجیده شود. مثلاً بهتر است بگوییم:
. من اعتماد به نفس بالایی در سخنرانی برای جمع دارم.
. من در نویسندگی اعتماد به نفس بالایی دارم.
. اعتماد به نفس من در بازی فوتبال بالا است.
به همین خاطر بندورا پیشنهاد کرد به جای Self-confidence از اصطلاح Self-efficacy یعنی خودکارآمدی استفاده شود.
و در تعریف عزت نفس گفتیم: «عزت نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنار آمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی در نظر گرفتن است.»
با تعاریفی که از دو واژه اعتماد به نفس و عزت نفس بیان کردیم، میتوان گفت اعتماد به نفس و باور به توانمندیهای خود، یکی از دو مؤلفهی عزت نفس است. درواقع عزت نفس و اعتماد به نفس مکمل یکدیگر هستند؛ به شرطی که:
۱. اعتماد به نفس باید در حوزههایی که فرد آنها را ارزشمند میداند سنجیده شود. یعنی اگر شما سخنرانی را یک توانمندی ارزشمند میدانید، آنوقت، افزایش اعتماد به نفس شما در سخنرانی میتواند به افزایش عزت نفستان کمک کند.
۲. اعتماد به نفس فقط وقتی به عزت نفس کمک میکند که با مؤلفهی دیگر، یعنی حرمت نفس و احساس ارزشمندی همراه شود.
کسی که به توانمندیهای خود باور دارد، اما احساس ارزشمندی ندارد، این تواناییها را نه در راه رشد، بلکه در راه دفاع از هویت و ارزش خود به کار میبرد.
به تعبیر کریستوفر مراک، توانمندیها در اینجا خرج میشوند تا فرد خلأ ارزشمندی خود را پُر کند؛ نه اینکه به زندگی متعادل و تعامل با محیط و جامعه ادامه دهد.
در مینی دوره رایگان سحرخیزی شرکت کنید:
محققان چندین دانشگاه تفاوتهای زیر را بین افراد خودشیفته و افراد دارای عزت نفس بالا تشخیص دادهاند:
خودشیفتهها نسبت به دیگران احساس برتری میکنند اما لزوماً خودشان را دوست ندارند. در واقع، احساسات افراد خودشیفته در مورد خود کاملاً بر اساس نظرات دیگران در مورد آنها است. برعکس، کسانی که عزت نفس بالایی دارند، خود را برتر از دیگران نمیدانند و در واقع تمایل دارند بدون توجه به اینکه دیگران در مورد آنها چه فکری میکنند، خود را بپذیرند.
ادی بروملمن روانشناس دانشگاه استنفورد میگوید: «در ابتدا، خودشیفتگی و عزتنفس یکی به نظر میرسند، اما ماهیت آنها متفاوت است».
تحقیقات همچنین نشان میدهد که افراد خودشیفته نیاز کمی به روابط گرم و صمیمی دارند. هدف اصلی آنها در زندگی این است که به دیگران نشان دهند که چقدر برتر هستند و دائماً به دنبال دریافت تحسین دیگران هستند.
درواقع، خودشیفتگی یک اعتقاد اغراقآمیز و در نهایت بیاساس از برتری است که میگوید: «من باهوشتر، شایستهتر، موفقتر، و در کل بهتر از هر کس دیگری هستم. بنابراین، من سزاوار توجه، احترام و ستایش همه مردم در هر زمان هستم.»
بااینحال، خودشیفتگی همیشه با ترس عمیق از «اثبات اشتباه بودن» همراه است. بنابراین، افراد خودشیفته برای از بین بردن این ترس به تأیید و تحسین از جانب دیگران وابسته هستند.
وقتی افراد خودشیفته تحسینی را که بهشدت آرزو دارند دریافت میکنند، احساس غرور و خوشحالی میکنند. اما وقتی توجهی را که میخواهند جلب نمیکنند، احساس شرمندگی کرده و حتی ممکن است با عصبانیت و پرخاشگری واکنش نشان دهند.
از سوی دیگر، افرادی که عزت نفس بالایی دارند، از خود راضی هستند و نسبت به دیگران احساس برتری ندارند. در عوض، آنها خود را افراد ارزشمندی میدانند، اما نه از دیگران ارزشمندتر. آنها خواهان روابط نزدیک و صمیمی با افراد دیگر هستند و نیازی به تحسین بیش از حد ندارند. کسانی که عزت نفس بالایی دارند به ندرت نسبت به دیگران پرخاشگر یا عصبانی میشوند.
خودشیفتگی و عزتنفس ریشههای قابلتوجهی در دوران کودکی دارند و در طول عمر بهطور متفاوتی رشد میکنند. هم خودشیفتگی و هم عزت نفس در حدود ۷ سالگی شروع به رشد میکنند. درحالیکه عزت نفس در نوجوانی به پایینترین حد خود میرسد و به آرامی در طول زندگی افزایش مییابد، خودشیفتگی در نوجوانی به اوج خود میرسد و به تدریج در طول عمر کاهش مییابد.
به طور خلاصه، عزت نفس بالا یک عامل مثبت و افزایش دهنده کیفیت زندگی است، درحالیکه خودشیفتگی یک ویژگی ناسالم است که درنهایت منجر به ناراحتی میشود.
این پرسشنامه در مورد سطح عزت نفس شماست. وقتی پاسخهایتان را انتخاب میکنید، این کار را بر اساس اینکه معمولاً چگونه هستید انجام بدهید نه اینکه در این لحظه خاص از زمان چه خصوصیاتی دارید. برای اینکه دقیقترین تصویر را به دست بیاورید با خودتان صادق باشید. خیلی طولانی یا سخت در مورد پاسخهایتان فکر نکنید. فقط چند دقیقه وقت در نظر بگیرید تا سؤالها را یکبهیک جواب دهید.
احتمالاً عادت دارید به آزمونهایی جواب بدهید که حتماً یک پاسخ صحیح در آنها وجود دارد. در این پرسشنامه این روش به کار گرفته نمیشود. این یک آزمون نیست، بلکه یک ارزیابی خصوصی است تا به شما کمک کند سطح عزت نفستان را کشف کنید. هیچ پاسخ صحیح یا غلطی وجود ندارد.
من اعتقاد دارم عزت نفس مقولهای نیست که بتوان آن را با پرسشنامه یا آزمون سنجید ولی به دلیل علاقهمندی همه ما به خودارزیابی، پرسشنامه تعیین سطح عزت نفس را قرار دادهایم.
دوست عزیز
برای دسترسی به پرسشنامه تعیین سطح عزت نفس، بر روی دکمه زیر کلیک کنید:
دقت کنید که پاسخ آن قطعی نیست و فقط دیدگاهی به شما ارائه میکند.
یک درخواست: لطفاً نتیجه آزمون را در قسمت نظرات بنویسید
در این مقاله، تعریفی دقیق و جامع از عزت نفس را بیان کردیم و البته به این حقیقت غیرقابل انکار پی بردیم که عزت نفس یک نیاز اولیه برای همه انسانهاست که با کمک آن میتوانیم بهتر زندگی کنیم و از زندگیمان لذت ببریم. و در پایان با پاسخ دادن به پرسشنامه تعیین سطح عزت نفس، از میزان عزت نفس خودمان مطلع شدیم؛ حالا که دانه آگاهی را در وجود خودمان کاشتهایم، میتوانیم مرحله بعد، یعنی بالا بردن سطح عزت نفسمان را شروع کنیم.
نویسنده: رجب حرفه دوست
منبع:
کتاب روانشناسی عزت نفس، اثر اس. رنی اسمیت
کتاب عزت نفس به زبان ساده، اثر ناتانیل براندن
سایت psychcentral.com